بازگشت به صفحه نخست

احساس برخی از شرکت کنندگان از مراسم نکوداشت

*** حالا که دارم می‌نویسم نه ذهنم یاری می‌کنه، نه جسمم. خستگی کل وجودم رو تسخیر کرده! صبح به خودم می‌گم چقدر کم‌توان و ضعیف شدم. غبطه می‌خورم به دوستان و اطرافیانم که با این‌که خیلی درگیرتر هستند با هزار تا مشکل و کار سرحالند و پر توان: غبطه می خورم به آقای شجاعی و تمام کسانی که زحمت‌های برنامه نکوداشت دکتر ستوده به دوششون بود.

شلوغی، استرس، هیجان…. دیروز خودم را تصور می‌کنم. دویدن از این طرف باغ به آن طرف باغ، از نمایشگاه به آشپزخانه، از سردیگ آش به سالن. چگونه پیش رفتن برنامه و پذیرایی از میهمانه‌ایی که تعدادشون خارج از تصور ما بود، ترس و شور به دلم انداخت… اما چهره مصمم و پر توان استاد را که پشت درب باغ نگارستان، منتظر باز شدن در ماشین بود را می‌بینم، یادم می‌رود همه چیز را… می‌گویم: دختر ارزشش را دارد! جمعیت با استاد به داخل سالن می‌روند … جای سوزن انداختن نبود…

استاد در مقدمه حرف‌هایش با  صدای غرای همیشگی‌اش  یک بیت شعر خواند. یادم نیست دقیقا چه خواند ولی حال خوبی داشت. نوعی شعف و شور صدسالگی… حس کردم حداقل از جانب دکتر دیده شدیم، فهمیده شدیم… همین برایم کافی بود. تازه فهمیدم چه کار بزرگی انجام دادیم… جمع جوانی که پیشتر شاید چندان جدی گرفته نمی‌شد.

از زبان: “مینا کامران”، یکی از اعضای اصلی برگزار کننده مراسم

…………………………………………………………

*** در مراسم نکوداشت صدمین سال تولد استاد ستوده حضور داشتم در کلیپی که پخش شد استاد با دستی لرزان خطی از  شعر معروف خود را روی تخته سیاه نوشت. دلم خون است برای ایران.

در آن‌جا به نظرم اشک در چشم همه کسانی که سال‌ها پای تابلو تدریس ایستاده‌اند حلقه زد. و‌ یادمان باشد که معلمان و اساتیدمان را هیچگاه فراموش نکنیم. از امروز همگی دقایقی را به خواندن آثار ارزشمند این بزرگان صرف کنیم. که خود استاد در متن سخنرانی هم فرمودند.

خواندن، خواندن، خواندن.

درود بر استاد عزیز

مهری شاهمرادی فرد

……………………………………………………

*** اول اینکه مراسم عاااااالی بود.

سعی کردم در حد خیلییییییییی کوچیک گوشه‌ی این سفره رو بنا بر وظیفـــــــه بگیرم که امیدواااااااارم تونسته باشم خدمتی کرده باشم.

اما سالها پیش من از شاگردای کووووووچیک استاد شیوا بودم!

دیروز رفتم پیش استاد شیوا، گفتم استاد انشالا صد سالگی شما!

گفت اونوقت شما هم واسه من تولد بگیرید!

گفتم چشــــــــــــــــــم!

لبخندی شیرین مثل همیشه از سر متانت زدند.

خدا سایه این استادا رو، رو سرمون نگه داره.

سامین لشگری

………………………………………………………….

*** وقتی از در باغ نگارستان رفتم داخل، اصلا انتظار دیدن این همه جمعیت رو نداشتم.

نمایشگاه عکس و تی‌شرت‌ها که خیلی لذت بخش بودن.

فقط هوا گرم بود. داخل سالن که دیگه جا نبود.

برنامه‌ها یکی پس از دیگری اجرا شدن و ما ایستاده بودیم. ایستادن به احترام استاد هم خودش خوبه.

یه همچین بزرگ‌داشتی تو باغ تاریخی نگارستان خیلی قشنگ و به یادماندنی بود.

افطاری که بهمون نرسید و رفتیم ولی از این نظر خیلی خوشحال شدم که چه استقبالی شده و چه جمعیتی برای مراسم اومده بود.

سمانه ستوده
…………………………………………………….
*** جشن صد سالگی دکتر منوچهر ستوده برگزار شد به یمن همفکری و همراهی اندیشههایی که فردا را روشنتر از امروز میبینند.
بیست و هشت تیرماه باغ نگارستان تهران میزبان مهمانانی بود که به نکوداشت صد سال زندگی مردی نشسته بودند که تلاش بینظیرش در تحقیق و نوشتن و پیمودن راههای نرفته بیبدیل بود.
به این فکر میکنم که صد ساله میشوم. صد ساله می‌شویم.
حالا که سی و اندی گذشته چه کرده‌ام که در هفتاد باقیمانده دنبال کننده‌اش باشم.
چه می‌شد اگر همه ستودنی می‌بودند حالا نه صدساله.
۳۱۵۳۶۰۰۰۰۰ می‌شود صد سال ثانیه.
این لحظه‌ها چقدر کوتاهند. به گمان من باید بیشتر از این‌ها صفر می‌داشت. این‌قدر ثانیه که نفس بکشیم یعنی صد سال.
چه قاتل حرفه‌ای هستم. من چه آسان لحظهها را به مسلخ می‌برم و مابه‌ازای آن هیچ ندارم جز یادش به خیر و کاش و اما…
باید فکری بکنم راهی بیندیشم …
ملیحه دانشور

۱ نظر در “احساس برخی از شرکت کنندگان از مراسم نکوداشت”

  1. ملیحه دانشور نوشته است:

    بالاسر این نوشته ها نوشته احساس برخی از شرکت کنندگان باید بگویم من نگارستان نبودم ولی دوست داشتم که بودم و اخبار مراسم را از طریق سایت آقای نور آقایی پیگیری می کردم . کاش بودم و چرخ نیلوفری را زیر دستان استاد می دیدم
    راوی ِ رود و کوه و جنگل ،خلیج و دشت و بندر ، تولـــــــــــــــــــــــــــــــدتان مبارک

ارسال نظر

 
نام:
ایمیل (نمایش داده نخواهد شد):
وب سایت: